معنی تش هادان - جستجوی لغت در جدول جو
تش هادان
به عمد جایی را به آتش کشیدن
ادامه...
به عمد جایی را به آتش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پس هادان
پس دادن، بازگرداندن
ادامه...
پس دادن، بازگرداندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش هادان
جلوانداختن، دیر کردن، گذران زندگی، بیعانه
ادامه...
جلوانداختن، دیر کردن، گذران زندگی، بیعانه
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هایتن
آتش گرفتن
ادامه...
آتش گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تر هادائن
ترشح ادرار و اسهل
ادامه...
ترشح ادرار و اسهل
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادان
دقیق شدن
ادامه...
دقیق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رت هادان
نشانه و اثر چیزی را پاک کردن
ادامه...
نشانه و اثر چیزی را پاک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
را هادان
راه دادن، اجازه ورود به کسی دادن
ادامه...
راه دادن، اجازه ورود به کسی دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
قد هادان
عدم کفایت عقل و شعور، عمق و میزان آبی که از قد آدمی افزونتر
ادامه...
عدم کفایت عقل و شعور، عمق و میزان آبی که از قد آدمی افزونتر
فرهنگ گویش مازندرانی
کش هادائن
به چیزی تکیه دادن
ادامه...
به چیزی تکیه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هاکن
آتش بیفروز
ادامه...
آتش بیفروز
فرهنگ گویش مازندرانی
توهادان
تاب را به حرکت در آوردن، از جا کندن کسی و به جانبین خود چرخاندن
ادامه...
تاب را به حرکت در آوردن، از جا کندن کسی و به جانبین خود چرخاندن
فرهنگ گویش مازندرانی